دوباره کنارم باش
دختر چشم زمردی من بیش از یک سال پیش نوشتن این وبلاگ رو خطاب به تو شروع کردم ، اون روز ها خیال زمردی چشم هات رو مردی با چشم های فندقی به سرم انداخته بود . بعد از گذشت این زمان اما ، داستان زندگی من به یکباره زیر و رو شد اما عشق خواستن تو چیزی بود که بدون تغییر باقی موند. شروع یک شغل جدید ، درگیری های جدید زندگی و امیدی که هر روز کمرنگ تر می شد ، من رو از نوشتن ها و درد و دل هام با تو وا داشت . گرچه اتفاق های گه گا هی یادم می انداخت تمام خواستنت رو ، و به دنبالش نوشتن برای تو ! چند وقت پیش بودنت دوباره جدی شد ، این بار اما احمقانه ترین چیز دنیا ، یعنی پول! ، مانع ما شد . امید روشن شده ، اسمت توی فال حافظم توی یک شب مقدس ، هدیه نورو...
نویسنده :
لی لا
13:49